من قهرمانت نیستم از داستان جا مانده ام
مثله اتاقه روبرو , در خویش تنها مانده ام
من قهرمانت نیستم از داستان جا مانده ام
مثله اتاقه روبرو , در خویش تنها مانده ام
گاهی درخت بی ثمر انجیر میبندد به خود
شیری که پوشالی شده زنجیر میبندد به خود
مجنون شهر ما چرا افسانه سازی می کند
عشق است لیلا خواهیش , یا نقش بازی میکند
ای شهر با ساز غزل آواز از باران بخوان
سمت شلوغه شهر نرو
از خلوت باران بخوان